• April 2020

زن سالاری چیست و اکنون چه جایگاهی دارد

یک مکتب فکری وجود دارد که معتقد است جامعه بشری در اصل زن/مادرسالار بوده. از حدود یک و نیم میلیون سال پیش، زنان به خاطر تواناییشان در فرزندان آوری مقامی والا –  شبه روحانی – و مورد احترام داشته اند.  به نظر می رسد شواهد باستان شناسی ، مانند مجسمه های ونوس باستان ، از این نظریه پشتیبانی می کنند.

اما در جایی در حدود سه هزار سال پیش از میلاد ، ورق برمیگردد و به عقیده دانشمندان، جامعه پس از آن تحت سلطۀ مردان قرار میگیرد. به عبارتی مردسالاری پا به عرصۀ وجود میگذارد. اگرچه این مکتب فکری، معروف به “اسطورهای پیش از تاریخ مادرسالاری” ، از دوران کلاسیک یونان در حال بحث و بررسی بود، اما خیزش واقعی آن بعد از امواج فمینیستی اواخر قرن بیستم رخ داد. محققان و دانشگاهیان كتاب های تاریخی را برای داستان های ملكه مینوان کرت ، افسانه های زنان آمازونیایی ، قبیله آلمانی سیتونیان ها، چم های ویتنام مرکزی … کند و کاو کردند. هر گوشه و کنار را برای یافتن شواهدی از مادرسالاری یا هرچیزی که بتوان بعنوان یک نشانۀ حیات از آن نامبرد کاویدند.

به گفته هاید گوتنر-آبندروت، متخصص علوم جوامع مادرسالار و بنیانگذار آکادمی بین المللی هاگیا برای مطالعات مدرن مادرسالاری: “در جوامع مادرسالار، مادران در مرکز فرهنگ جامعه قرار دارند، بدون حکمرانی بر سایر اعضای جامعه.” او در مصاحبه با مجلۀ “دَم” توضیح میدهد که هدف، حکمرانی بر اعضای جامعه و نیروهای طبیعت نیست، بلکه برعکس، هدف پیروی از ارزشهای مادرانه است یعنی پرورش طبیعت، جامعه و زندگی فرهنگی براساس احترام متقابل. یادمان باشد پدرسالاری یعنی اعمال قدرت بر روی دیگران و مادرسالاری یعنی قدرت درون. هدف حتی شبیه سازی با زنان جنگجوی جزایر آمازون هم نیست بحث از اساس برسر حکومت زن بر مرد نیست.

کاترین اودسل مدیر سفرهای اکتشافی/علمی و بنیانگذار تورهای علمی “ماجراهای زن سالاری” است ، که زنان را برای دیدن زندگی فیلها بعنوان گونه های زن سالار به آفریقا می برد: “زنسالاری صِرف”.

اودسل توضیح می دهد که او همیشه جذب ایدۀ جوامع مادرسالار، شده است، “ایده زنانی که دارای یک سبک زندگی عادلانه، با پیوندهای قوی اجتماعی و دارای سامانۀ تعامل گر و سالم هستند. حمایتگر  به جای انحصار طلب و عاقل به جای صرفاً قوی.” او تأکید می کند: “من آن را  به عنوان جامعه ای که بر مردان ستم می کند نمی بینم. آن بیشتر جامعه ایست که غریزه را به همان اندازه عقل ،اطمینان بخشی را به همان اندازه یقین، همکاری جمعی را به همان اندازه فردگرایی و همدلی  را به اندازه عینیت ارزش قائل می شود. او توضیح می دهد که فیل ها “زن سالارهای نمادین” هستند: “در جهان فیلها، زن سالاری موفق است چرا که رهبران این جامعه رهبران خودخوانده نیستند. آنها رهبر هستند زیرا خانواده به آنها احترام میگذارد، و خانواده به آنها احترام میگذارد زیرا آنها طی سالها اثبات کرده اند که می توان به تصمیم گیریهای خردمندانه شان اعتماد کرد.”

“با گذشت سالها، زنان مسن تبدیل به”مخزن” دانش اجتماعی و زیست محیطی می شوند. بنابراین ، ویژگیهای رهبری طبیعی و تجربه طولانی در کنار هم، یک زن/مادر سالار خردمند ایجاد میکند.” اودسل معتقد است که این “نمونه خوبیست از چگونگی ترکیب خرد، جذبۀ شخصیت و تجربه، که به قلبلیتهای قابل احترام بدل میشوند- شاید ما باید در رهبران خود ، مرد یا زن به دنبال چنین چیزی باشیم”. این روزها میریام وبستر، زن سالاری را  چه در سطح یک گروه و چه در سطح ایالتی که توسط زنان اداره می شود، بعنوان نوعی سیستم اجتماعی تعریف می کند که در آن ارث از طریق زن منتقل می شود. اینها بیشتر به عنوان جوامع “مادرانه نَسَب” شناخته می شوند، طبق مطالعاتی که صورت گرفته میزان جرم و جنایت، خشونت و طلاق در این جوامع به مراتب کمتر از جوامع سنتی پدرسالارانه است در حالی که بطور قابل توجهی روابط جنسی بیشتری نسبت به جوامع مردسالار دارند. فقط به دو گونه از نزدیکترین خویشاوندان ژنتیکی ما نگاه کنید: بونوبوها و شامپانزه ها. همانطور که کارن جوی فاولر در رمان اخیر خود “هوای همدیگر را خیلی داریم” بطور اجمالی می گوید، بونوبوها و شامپانزه ها تمثیل های کاملی هستند برای مقایسۀ مادرسالاری در برابر مردسالاری. شامپانزه ها نمونۀ بی نقصی هستند از یک جامعۀ تحت سلطه مردان. بی ارزشترین و دون مایه ترین نر در جامعۀ شامپانزه ها از بالاترین زنِ جامعه، بالامرتبه تر است. خشونت شدید و کودک کشی در جامعه رایج است ، در حالی که شامپانزه های ماده هیچ مقاومتی دربرابر شرکای جنسی نر خود ندارند.

در مقابل، بونوبوهای در خطر جدی انقراض قرار دارند، آنها که فقط در جمهوری دموکراتیک کنگو یافت می شوند، تقریباً از نظر ژنتیکی با شماپانزه ها  یکسان هستند- قاعدتا” نمیتوانستند از نظر اجتماعی تفاوت چندانی با هم داشته باشند. اما همبستگی خواهی در جامعۀ آنها غالب است ، زنها نمایشی از مسالمت و مساوات را اجرا می کنند. این انسان واره های ابتدایی همچنین به دلیل استفاده از رابطه جنسی برای حل هر مشکلی، در هر شرایطی و با هر جنسیتی، مشهور هستند.

این دو نخستی سانان، از لحاظ ژنتیکی بسیار شبیه و در عین حال از نظر رفتار بشدت متفاوت اند! همین شاید بتواند بینشی را که بشر برای شناخت  مسیر تحول اجتماعی اش بدان نیاز دارد، برایش فراهم کند. اما آیا اودسل فکر می کند که مفهوم زن سالاری در جامعه آینده ای هم دارد؟ “زندگی مشترک اجتماعی همانطور که بسیاری از زنان در سراسر جهان انجام می دهند ، حتی اگر  بخشی از “جوامع مادرسالار ” هم نباشند ، روشی بسیار پرورش دهنده و حمایتی است.” و حتی تا به امروز ، جوامع مادرسالار در سراسر جهان وجود دارند. در زیر پنج نمونه بسیار متفاوت از فرهنگهای تحت رهبری زن و جوامع مادرنسب از سراسر جهان را معرفی میکنیم.

موسوو –  چین

در کوهپایه رشته کوههای هیمالیا، کنار دریاچه لوگو در جنوب غربی چین ، “سرزمینی وجود دارد که زنان در آن حکمرانی می کنند چیزی شبیه “پادشاهی زنان”: موسوو. به طور رسمی، دولت چین آنها را به عنوان اقلیت قومی موسوم به ناکهی طبقه بندی می کند ، اما در واقعیت موسوها از نظر فرهنگی بی نظیر هستند. گروهی متشکل از چهل هزار تن یا بیشتر از این گروه که خود را “نا” می نامند، هرچند سیاست تک فرزندی دولت مرکزی چین تاثیر زیادی بر جمعیت آنها داشته اما در واقع، آنها هزاران سال است که مشغول تمرین مادرسالاری هستند.

زنان قبیلۀ موسو در چین

هر خانوار بزرگ توسط یک آه می اداره می شود ، یک مادرسالار، املاک و دودمان و میراث از نَسَب زن تبعیت میکند. به طور معمول ، زنان مشغول کسب درآمد هستند و مردان نیز از حیوانات مراقبت می کنند. کودکان متعلق به مادرانشان هستند. در واقع ، نوزادان اغلب نمی دانند پدرشان کیست – که آن هم امر ننگینی نیست.-  و تا حدودی به آنچه به عنوان “ازدواج سرپایی” شناخته میشود، ربط دارد –  مردان موسوو در کنار مادران خود می مانند و شبها، زنان با رفتن به خانۀ مرد، شریک زندگی خود را انتخاب میکنند. زوج ها به طور سنتی در کنار هم زندگی نمیکنند. در حقیقت، این زبان هیچ کلمه ای برای “شوهر” یا “پدر” ندارد.

زنان عشاق خود را از اقوام مختلف انتخاب میکنند و با آنان متناوبا” رابطۀ جنسی نسبتاً منحصر به فرد و آزادی برقرار میکنند. آزاد از قضاوت شدن توسط دیگران –  با یک استثناء! بسیاری از گردشگران این روشهای فرهنگی را اشتباه درک می کنند و تصور می کنند که زنان موسو روسپی گونه رابطه جنسی آزاد ارائه می دهند. از همین رو گردشگری در این منطقه رونق گرفته است و دریاچه لوگو اکنون بعنوان یک “شهرنو” شناخته میشود.

مینانگ کابائو – اندونزی

ارتفاعات غرب سوماترا محل بزرگترین جامعه شناخته شده مادرسالاری است: مینانگ کابائو. در واقع ، جمعیت حدود چهار میلیون و دویست هزار نفر است. طبق افسانه ، پادشاه ماهاریجو دیراجو، که پادشاهی کوتو باتو را تأسیس کرده است، در سال هزار و سیصد میلادی درگذشت و سه پسر بچه و  سه همسر به جای گذاشت. گفته می شود همسر اول او ، پوتی ایندو جالیتو ، مسئولیت پادشاهی را برعهده گرفت و زمینه را برای جامعه ای تحت رهبری زنان فراهم کرد. نام خانوادگی و زمین از مادر به دختر منتقل می شود ، در حالی که مردان نقش های مذهبی و سیاسی را ایفا می کنند – گرچه برخی از زنان نیز در این حوزه ها وارد شده اند. با این حال ، در حالی که ممکن است آقایان نقش رهبر را به عهده بگیرند ، در حقیقت زنان هستند که رئیس را انتخاب می کنند ، و در صورت لزوم می توانند او را حذف کنند.

اما فرهنگ مینانگ کابائو تا حدودی توسط دیاسپورای –  جوامع دور از موطن اصلی –  آن شکل گرفته است. مردان به طور معمول برای مدت طولانی برای کار به خارج از کشور سفر می کنند و زنان را تنها می گذارند تا از زمین و املاک مراقبت کنند. مینانگها معتقداند: “مردان می توانند در هر مکانی زندگی کنند ، بنابراین به خانه ای مانند زنان احتیاج ندارند.”

دهکده آلاپین – آلاباما

بهشت لزبینها، مقر هیپی ها، سرزمین بدون مرد. تعداد بیش از صد لقب برای این تنها جامعۀ زنان   در آمریکا وجود دارد ، اما نام رسمی (و املا) آن “سرزمینهای زنان” است. قدمت این جوامع عمدتاً به منشاء اصلی آن در، مستقر در خیابان آگوستین، فلوریدا ،که در سال 1977 بنیان نهاده شد، میرسد. ماحصلی از حقوق همجنسگرایان و جنبشهای آزادی زنان در دهۀ 1970 ، در آن زمان گروهی از زنان راهی فلوریدا شدند تا در نزدیک ساحل زندگی کنند، جایی که هیچ مردی مجاز به زندگی نبود. به مدت 15 سال، پاگودا صدها بازدید کنندۀ زن داشت ، اما فقط یک اجتماع کوچک بود با دوازده کلبه. در دهه 1990، برخی از این زنان، از جمله امیلی گرین، به روستایی در کوهستانی در آلاباما نقل مکان کردند. آنها اردوگاهی به نام دهکدۀ آلاپین تشکیل دادند که امروز نیز وجود دارد.

براساس وب سایت آنها، این دهکده “محل زندگی گروهی متنوع از زنان است که بسیاری از عقاید معنوی را برگزار میکنند، انواع فعالیت های بیرون از خانه را دنبال میکنند، از رژیم های غذایی گیاهی و بدون گلوتن تا رژیم های همه چیز خوار. “این روزها، حدود هفده زن میانسال در این جامعه زندگی و زمینداری میکنند در جامعه ای همجنسگرا، دوستدار محیط زیست و موکدا” بدون حضور مرد.

بیریبیری، کاستاریکا

بیری بیری قومی بومی است که در استان لیمون کاستاریکا و شمال پاناما اسکان دارند. اطلاعات سرشماری تخمین می زند که ممکن است این قبیله بین دوازده هزار تا سی و پنج هزار عضو داشته باشد ، اما تأثیر استعمارگران و گردشگری غربی باعث شده است که بسیاری از این افراد بی سواد و بیکار باشند.

جامعه آنها بر اساس یک خط “مادر نسب” فعالیت می کند. زنان زمین را به فرزندان خود ارث می دهند، و سنت و نسب قبیله ای را به نوه های خود منتقل می کنند. هر بیریبری متعلق به “طایفه ای” است که توسط مادرشان تعیین می شود. فقط زنان مجاز به تهیه نوشیدنی سنتی کاکائو هستند که در آیین های مقدس مورد استفاده قرار می گیرد و این یک برتری معنوی خاصی به آنها می دهد. افسانه بیریبری میگوید که درخت کاکائو در گذشته یک زن بود که توسط خدایان به درخت تبدیل شد. نوآمی بلانکو سالازار ، یک زن متولد بربری از امبری، کاستاریکا، به کورتنی پارکر گفت که “زنان وارثان زندگی هستند”. ما باید این مأموریت را به عهده بگیریم که سیبو (خدای بیریبری) با افتخار به آن عزت و اطمینان داشته است. ما باید تلاش کنیم تا روش های ارزشمندی برای جامعه بسازیم. انرژی مادر زمین نیرویی است که در روح ما رشد می کند. “

اوموجا ، کنیا

اوموجا یک نمونه غیرمعمول مادرسالاری است که در آن حضور مردان مطلقا” ممنوع است. یک سرزمین به معنای واقعی کلمه بدون مرد، دهکده در چمنزارهای سامبورو واقع گردیده، در شمال کنیا، در محل بازماندگان تجاوزات جنسی و خشونتهای مبتنی بر جنسیت. محلی که با سیمهای خاردار برای جلوگیری از ورود مردان احاطه شده است. ربکا لوولوسی، متولد اوموجا ، این روستا را در سال 1990 با پانزده بازمانده از تجاوز سربازان انگلیسی، تأسیس کرد. لولوسولی خود بعلت حمله گروهی از مردان بجرم گسترش حقوق زنان در روستایش ، تحت درمان بود.

اوموجا که به معنای “وحدت” در  زبان سواحیلی است ، از آن زمان برای زنان سامبورو تبدیل به پناهگاه شده است. آنها که از روستاهای منزوی و عمیقاً مردسالار در امتداد دره ریفت می آیند کسانی که از ازدواجهای اجباری ، مثله/ختنه کردن دختران، خشونتهای خانگی و تجاوزات جنسی فرار می کنند. آنها تجارت را می آموزند ، صنایع دستی می فروشند ، به کودکان می آموزند و برای گردشگران در اطراف یک مرکز فرهنگی برنامه های گردشی ایجاد میکنند. آنها همچنین در روستاهای همجوار برای آموزش زنان درمورد حقوق خود فعالیت می کنند.

از سال 2015 ، چهل و هفت زن و دویست کودک در اوموجا زندگی میکنند.


[1] Myth of matriarchal prehistory

[2] Power within

قدرت درون ترجمۀ تحت اللفظی عبارت فوق است که بنظر کمی ناقص است. این قدرت مجموعه ای از قدرتهای درونیست مانند شخصیت، اعتماد بنفس، عزت نفس و احترام به تفاوتهای فردی و اجتماعی.

[3]  آمازون امروزه دو معنا را در ذهن انسان قرن بیست و یکمی متبادر میکند، یکی جنگلهای بارانی آمازون و دیگری فروشگاه اینترنتی آمازون. اما آمازون در دنیای باستان فقط – احتمالا” فقط – یک چیز بوده و آن جزیره‌ای یا منطقه‌ای در آسیای صغیر، آناتولی امروز که زنانی جنگجو داشته و هیچ مردی را بدرون جزیره راه نمیدادند. در اساطیر یونان آمازون بر لبهٔ انتهای دنیای شناخته‌شدهٔ یونانیان قرار داشت و جهانی آنسوتر آن متصور نبود. با زنانی جنگجو، هنرمند سوارکار و زیباروی. اما نکتهٔ جالب بر سر ریشهٔ نام آمازون بود که برایم جالب بود. نام “آمازون” بنا به تعریف دانشنامهٔ ایرانیکا میتواند یکی یا ترکیبی از دو ریشه زیر را داشته باشد:
– a-mazos
به معنای پستان‌کم یا پستان بریده در زبان لاتین. بدین سبب که جنگجوهای زن پستان سمت راستشان را در نوجوانی میبریدند یا میسوزاندند تا امر کمانداری و تیر‌اندازی‌شان بدون مزاحمت انجام پذیرد
– ha-mazan
از ریشه پارسی قدیم “ماز” به معنای رزم و نبرد و هامازان بمعنای همرزم میباشد.

ترجمه از مطلب روزنامه ایندیپندنت توسط بهروز مایل زاده منتشر شده در مجلۀ هفته

admin

E-mail : b.mayelzadeh@gmail.com

Comments

Leave a Reply to Tri-Bol Testo Review Cancel reply

Must be fill required * marked fields.

:
: